مووی کاتیج

در فیلم رستگاری یک گانگستر مسن تلاش دارد گذشته‌اش را پشت سر بگذارد و دوباره با خانواده‌اش ارتباط برقرار کند. او در این مسیر سعی می‌کند اشتباهات گذشته خود را جبران کند، اما مافیای جنایتکار حاضر به رها کردن او نیستند و او را درگیر ماجراهایی خطرناک و پرتنش می‌کنند...

فیلم داستان مردی را روایت می‌کند که رییس کارتل مواد مخدر است و دست به عمل تغییر جنسیت می‌زند. او بعد از سال‌ها با هویت جدید نزد فرزندانش برمی‌گردد اما خود را یکی از بستگانشان معرفی می‌کند.

در فیلم منتقد جیمی ارسکین سرشناس‌ترین منتقد تئاتر روزگار ماست. او نه تنها به نقد تئاتر می‌پردازد، بلکه به شکلی پر زرق و برق زندگی می‌کند و از اینکه بازیگرانی را که از نظر او به استانداردها نمی‌رسند، بی‌رحمانه به نقد می‌کشد، لذت می‌برد. پس از مرگ صاحب مجله‌ای که نقدهای جیمی را منتشر می‌کند، پسر او مسئولیت این مجله را بر عهده می‌گیرد...

در فیلم آزادی داستان واقعی برونو سولاك، سارق خوش‌مشربی را روایت می‌کند که با سرقت‌های غیرخشونت‌آمیزش از فروشگاه‌های جواهرات به شهرت رسید. او چندین بار از زندان فرار کرد تا به معشوقه‌اش بپیوندد و در عین حال، از دست یک کمیسر سرسخت پلیس فرار می‌کرد. این فیلم ماجراهای پرهیجان او را در دهه هشتاد میلادی به تصویر می‌کشد و به نمادی از آزادی و ضدیت با خشونت تبدیل می‌کند

آرتور در جریان جلسه موسیقی‌درمانی با بیمار دیگری به نام هارلین کویینزِل ملقب به لی دیدار می‌کند. لی خصوصی به آرتور می‌گوید که هم‌محله‌ای هستند و پدر آزارگری داشت که در سانحه رانندگی کشته شد؛ و این‌که او پس از به آتش کشیدن آپارتمان والدینش زندانی شده است. لی در ضمن، جنایت‌ها و شخصیت جوکر را تحسین می‌کند. لی روزی که برای‌شان فیلم نمایش می‌دهند آتشی برپا می‌کند اما...

داستان یک قاتل به نام رادنی آلکالا که در بحبوحه قتل به طور اتفاقی در برنامه بازی تلویزیونی محبوب "بازی دوستیابی" شرکت کرد.

فیلم درباره زندگی دختری 17 ساله به نام 13 است که به عنوان یک قاتل حرفه‌ای کار می‌کند. داستان فیلم حول ماموریت‌های خطرناک و پرتنش او در ژاپن می‌چرخد و با دیدن پسری 11 ساله به نام Monji که مادرش را از دست داده است، رویکرد متفاوتی به زندگی خود پیدا می‌کند. این فیلم ترکیبی از صحنه‌های اکشن پرانرژی و داستان‌های احساسی است که توسط تیم بازیگری قوی و کارگردانی دقیق به تصویر کشیده شده است.

فیلم The Limehouse Golem با وقوع قتل ها و مرگ های مرموزی شروع می شود که مردم را به وحشت می اندازد. کارآگاهی برای پیدا کردن قاتل احظار می شود، اما‌ مردم بر این باورند که موجودی افسانه ای به نام گالم، از دل شب بیرون می‌آید و مسئول این قتل ها است.

هنگامی که یک امدادگر اختصاصی به طور ناخواسته در توطئه ربوده شدن دختر جوان یک مغول گرفتار می شود، باید او را از چنگال باندهای رقیب نجات دهد که آنها را با خطرات غیرقابل پیش بینی در اطراف شکار می کنند.

در فیلم گرگ‌ها دو فیکسر حرفه‌ای به نام‌های جک (با بازی جرج کلونی) و نیک (با بازی برد پیت) که پس از وقوع جرم، اقدام به پاک‌کردن و از بین بردن سرنخ‌ها می‌کنند، برای سرپوش گذاشتن بر روی یک جنایت پیچیده و خطرناک استخدام می‌شوند. اما زمانی که وقوع حوادث غیرمنتظره همه چیز را از کنترل خارج می‌کند، این دو که خود را گرگ‌های تنها می‌دانند، مجبور به همکاری با یکدیگر می‌شوند و…