مووی کاتیج

رایل پسربچه‌ای 11 ساله است که به تازگی با چوب، دو دندان همكلاسی خود را شكسته است. بعد از این اتفاق، خانواده رایل برای دلجویی به خانه خانواده هویل می‌روند و با رفتار بسیار محترمانه‌ای مواجه می‌شوند، اما رفته رفته خشونت در روابط آن‌ها به وجود می‌آید و وضعیتی بسیار تاسف‌بار به ‌وجود می‌آورد.

برونو یك طراح اتریشی همجنس‌گرا، مد لباس زنانه زرق و برق دارش را در آمریكا به نمایش می‌گذارد...

الیزابت هالسی یک معلم فقیر در شیکاگو است که به بد دهنی در مدرسه شهرت دارد. او تصمیم دارد با نامزد پولدارش ازدواج کند تا زندگی‌اش متحول شود، اما طولی نمی‌کشد که نامزدش او را ترک می‌کند. اکنون او قصد دارد مخ یکی از معلمان ثروتمند مدرسه به‌نام اسکات دلاکورت را بزند، اما یکی دیگر از معلمان نیز عاشق اسکات است. از طرفی معلم ورزش، راسل گتیس سعی دارد به الیزابت نزدیک شود.

ایمی میچل یک زن متاهل و مادر دو نوجوان به اسم‌های جین و دیلن است. ایمی سخت تلاش می‌کند که مادر خوبی برای فرزندانش باشد. طی اتفاقاتی ایمی متوجه می‌شود که مسئولیت‌های بیش از حد برعهده گرفته است و هیچ وقتی برای تفریح و خوشی در زندگیش باقی نگذاشته بنابراین تصمیم می‌گیرد زندگی خودش و اطرافیانش را تغییر بدهد...

در پایان جنگ جهانی دوم، یک سرباز آلمانی به دنبال دخترش می‌گردد در حالی که یک تکاور به دنبال گنج یهودی است.

فردی که در واقع مامور دولت می‌باشد، برای یک آزمایش انتخاب می‌شود، اما او که به خوبی آموزش دیده، به قدرتی غیر‌قابل کنترل می‌رسد.

در مورد گروهی از بچه‌هاست که می‌خواهند مسیر سه هزار مایلی شانگهای تا چشم انداز‌های پوشیده از برف هیمالیا را پیاده روی کنند اما در میانه‌ی راه، با یک موجود افسانه‌ای به نام یتی که یک هیولای برفی است، برخورد می‌کنند. در ادامه، آن‌ها تصمیم می‌گیرند تا این موجود اسرارآمیز را به آغوش خانواده‌اش که در اورست زندگی می‌کنند، بازگردانند…

هشت دانشجوی دانشگاه که برای تعطیلات بهار به فلوریدا سفر می‌کنند، به یک شهر دورافتاده در جورجیا می‌روند، جایی که ساکنان آن‌جا آن‌ها را سوار می‌کنند.

در اوایل دهه 1970 سه زن در جنوب کالیفرنیا عشق و آزادی کامل را تجربه می‌کنند و فرصتی به یاد ماندنی را برای خود رقم می‌زنند.

آنی، کایلا، میشل و استفانی تصمیم می‌گیرند از قدرت دخترانه‌ی خود استفاده کنند و با هم متحد شوند تا به آن‌چه در سال آخر دبیرستان می‌خواهند برسند ولی...