مووی کاتیج

داستان فیلم درباره یک شیرینی پزی کوچک است که رویاهای بزرگی دارد.

دختری به نام زویی که در اولین تعطیلات بدون پدرش، تصمیم می‌گیرد تا یک کریسمس غیرعادی درست مانند کریسمس‌هایی که در زمان پدرش ترتیب می‌داد، برای خانواده خود برنامه‌ریزی کند. اما زویی خیلی زود متوجه می‌شود انجام این کار بسیار پیچیده‌تر از آن چیزی بود که او تصور می‌کرد…

“برنامه استندآپ” تحت کارگردانی جان ال. اسپنسر و نویسندگی و اجرای ریکی جرویس، یک شوخی‌نامه‌نو و کمدین بریتانیایی، ساخته شده است. در این برنامه استندآپ، ریکی جرویس با استفاده از طنز و شوخی‌های خود به موضوعاتی مانند پیشرفت هوش مصنوعی، صحت سیاسی در جامعه، تجربیات خانوادگی هنگفت از عروسی تا مراسم خاکسپاری، و در نهایت، مسائلی پیرامون پایان بشر می‌پردازد. این اجرا در قالب یک برنامه استندآپ زنده اجرا شد و با طنز و داستان‌سرایی جذاب، تماشاگران را به خنده و تفکر وادار می‌کند.

هازارد کانتی، جنوب امریکا. دو پسر عمو، «بو» (اسکات) و «لوک دوک» (ناکس ویل)، با کمک دختر عموی شان «دیزی» (سیمپسن) و عمویشان «جسی» (نلسن)، می کوشند مزرعه شان را از دست رئیس فاسد شورای منطقه، «هاگ» (رنولدز) و «کلانتر راسکو پ. کولترین» (گینی) نجات بدهند...

«بروک» (انیستن) و «گری» (وون) تصمیم می گیرند مثل دو دشمن در خانه جبهه بندی کنند و آن قدر بر مواضع خود پا بفشارند تا شاید یکی از آن دو به شکست اعتراف کند. اما «بروک» سرانجام پی می برد که در واقع برای تصاحب آپارتمان و متعلقاتش نیست که مبارزه می کند بلکه این همه به خاطر نجات رابطه اش با مردی است که زمانی او را عشق زندگی خود تصور می کرده است...

داستان زنبور های کندوی عسل یک باغ که تبدیل به زنبورهایی جهش یافته و خطرناک می شوند و عده ای شکارچی نیز به دنبال نابود کردن آنها هستند.

یک نیروی عجیب و غریب عروسک ها را تحریک میکند که ولگردی کنند و آشوب و قتل عام به راه بیاندازند.

عکاس مد سی و هفت ساله ای به نام «رافی» (تورمن) که تازه از شوهرش جدا شده مرتب در جلسات روان درمانی «دکتر لیزا متسگر» (استریپ) شرکت می کند. او با مرد جوان بیست و سه ساله ای به نام «دیوید» (گرین برگ) آشنا می شود و با توصیه های «لیزا» رابطه ای صمیمانه با او برقرار می کند. اما بعد روشن می شود «لیزا» مادر «دیوید» است و از رابطه ی پسرش با «رافی» چندان رضایتی ندارد...

«تام پاپرز» که با پدرش که یک جهانگرد بوده, رابطه چندانی نداشته . خودش هم وقت کمی را با بچه هایش می گذراند و اکثر اوقات مشغول کارش است. یک روز پدرش برای او هدیه ای غیر منتظره می فرستد: شش پنگوئن. پاپرز که از هدف پدرش از فرستادن این پنگوئن ها سر در نمی آورد، تصمیم میگیرد از شر آن‌ها خلاص شود. اما ...

زنی بدلیل رشد یک گل در ریه هایش، از بیماری نادری رنج می برد و...