شهر کوچک ایست و یک در نیو انگلند. ورود جادوگری به نام «داریل وان هورن» (نیکلسن) زندگی «الکساندرا» (شر)، «جین» (ساراندون) و «ساکی» (فایفر) را دگرگون می کند. اما آنان وقتی به روحیه ی سلطه جو و پلید جادوگر پی می برند، با او از در مبارزه وارد می شوند...
در شهر بوستون. دوستی قدیمی به نام «میکی ماریسی» به وکیل دعاوی، «فرانک گالوین» (نیومن) که در کارش با بداقبالی روبرو شده، پیشنهاد پذیرفتن یک پرونده ی تخلف پزشکی را می دهد و او سخت درگیر این پرونده می شود.
«استفان میروکس» یک مرد جوان خجالتی است که بعد از مرگ پدرش از مکزیک به پاریس نقل مکان می کند تا نزدیک مادرش باشد. او در آنجا عاشق دختر همسایه اش می شود که «استفانی» نام دارد. به دست آوردن این دختر برای او کار بسیار دشواری است، همین امر باعث میشود او برای فرار از مشکلاتش به دنیای رویاهایش پناه ببرد...
«استفان میروکس» یک مرد جوان خجالتی است که بعد از مرگ پدرش از مکزیک به پاریس نقل مکان می کند تا نزدیک مادرش باشد. او در آنجا عاشق دختر همسایه اش می شود که «استفانی» نام دارد. به دست آوردن این دختر برای او کار بسیار دشواری است، همین امر باعث میشود او برای فرار از مشکلاتش به دنیای رویاهایش پناه ببرد...
پسر بچه ای که در یک مدرسه ی مذهبی محل نگه داری کودکان بی سرپرست زندگی می کند، با مطالعه ی ماجراهای «سایمن جادوگر»، نام «سایمن تمپلار» را برای خود بر می گزیند. سال ها بعد، «تمپلار» (کیلمر)، ملقب به «سینت»، یک سارق حرفه ای اطلاعات محرمانه است....
سال 2013، امریکا پس از جنگی بزرگ، به صورت سرزمین ویرانی درآمده که مردم آن، گروهی جدا از هم و بدون دولت مرکزی زندگی می کنند. مردی سرگردان (کاستنر) اتفاقا به یک ماشین جیپ اداره ی پست امریکا بر میخورد و یونیفورم پستچی، مرده را میپوشد و با معرفی خود به عنوان پستچی به امید به دست آوردن غذا، شروع به تحویل دادن نامههای پانزده ساله میکند…